با یک نفر که کاملا ناشناس هم بودیم برای هم، توی یه کانال تلگرامییه بحث خیلی خیلی کوچیکی پیش اومد.
یه نگاه به خودم کردم. دوستان! نمیدونید چه خبر بود! وسط این بحث کوتاه، وقتی یه پاسخی رو شنیده بودم که بنظرم اهانت امیز اومد، و خب هرچند ناشناس بودم اما باز هم جلوی چند هزار ادم بود، این پاسخ رو انگار توی ذهنم گذاشته بودن روی ریپیت! یه نگاه به خودم انداختم و دیدم اوووه! اینجا چه خبره! چه سناریوسازیها و چه خشم و چه استرس و چه ضعف و حتی اگر بری بری تا برسی به اون نگار خیلی کوچک، چه اشکهایی در جریان بود در من. بخاطر چی؟ یک بحث یا چیزی شبیه به دعوا.
همیشه با بحث، دعوا، قهر کردن مشکل داشتم. اونقدر که ازش فراری ام و میترسم. چرا؟ شاید چون هزار هزار بار در هر جملهای از بحث خودم رو آزار میدم. خودم رو میترسونم از اشتباه کردن و از از دست دادن.
امروز ام برای لحظاتی مکث کردم.
با خودم فکر کردم:
نگار، تو میدونی چی گفتی و چرا گفتی. ادامهی گفت و گو رو از چند لحاظ باید توی ذهنت اصلاح کنی:
1. تو داری از حرفی که توی ذهنت هست میگی. چه جلوی یک نفر چه هزار نفر. چرا باید خجالت کشید یا ترسید؟ انتهای تاریک این راه مگه چیه؟ غیر از اینه که بفهمیحق با طرف مقابلت بوده؟ که اگر این هم باشه، اصلا تاریک نیست چون تو در اون چیزی رو فهمیدی.
2. چرا باید هی به جای طرف مقابلت فکر کنی؟ ذهن تو برای فکر کردن به جای خودت بسه. نه جای کس دیگه ای. اگر این کارو کنی جا برای خودت کم میاری و خودت رو از دست میدی!
بذار دیگری خودش با تو روشن حرف بزنه. صبر کن. سکوت کن. اجازهی ابراز بده و دست از قضاوت بردار.
میفهمم سر قضیهی فلانی! میخواستی زودتر بفهمینیتش چیه. نسبت به تو دیدگاه منفی داره و میخواد باهات بد باشه یا نه! اما خب چرا انقدر مهم بود؟ صبر میکردی به وقتش بروز که داده شد میفهمیدی
و تا اون روز، تو زندگیتو میکردی!
3. از چیزی که درونت هست دفاع کن. ابرازش کن، با صدای بلند. ازش نترس حتی اگر ناقصه یا در قسمتهایی غلطه. چون مطمئنم که ارزشمنده